«به کجا چنین شتابان؟»
گون از نسیم پرسید
− « دل من گرفته زاین جا،
هوس سفر نداری
زغبار این بیابان؟»
− « همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم...»
− « به کجا چنین شتابان؟ »
− « به هر آن کجا که باشد، به جز این سرا، سرایم... »
− « سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفه ها، به باران،
برسان سلام ما را.»
1 comment:
shafi'i kadkani ham koole baresho bast o rahiye diaare ghorbat shod:(
Post a Comment